سلام دوست عزیز امیدوارم حالت عالی باشه…

امیدوارم زندگی پرامید و پرنشاطی داشته باشید.
من، عرفان خوش نظر از اینکه در کنار شما والدین، دانش آموزان گرامی هستم بسیار خوشحالم.

داستان عرفان خوش نظر که چی و چی شد خیلی طولانی و پر چالشه اما چیزی که مهمه، من از صفر شروع کردم، نه پدر پولدار و نه مادری با تحصیلات بالا داشتم. چیزی که باعث شد من رو از یک عرفان کم رو خجالتی به شخصی کارآفرین و موفق تبدیل کنه

اولین تجربه معلمی من

آموزشگاه طبقه 4 یک ساختمون بود بدون آسانسور. تا رسیدم منشی آموزشگاه گفت برو داخل کلاس شاگردا منتظرن. نفس نفس زنان در اتاق رو باز کردم دیدم یک اتاق 12 متری 12 نفر خانوم از 30 سال تا 60 سال تو کلاس نشستن. من تا اون موقع تجربه زیادی در زمینه تدریس نداشتم، و کلا شاگرد خانوم هم نداشتم.

زبونم بند اومده بود و کلا کلاس برخلاف تصوراتم بود.

6 جلسه کلاس رو رفتم و خداروشکر همه راضی بودن همیشه معلمی رو دوست داشتم. یادمه دانش آموز هم که بودم بیشتر دوست داشتم سرکلاس جای معلم پای تخته درس بدم تا اینکه بشینم .

 

سوال طلایی : چرا خودم کلاس نگذارم؟

بعد اون 6 جلسه به ذهنم رسید که چرا خودم کلاس کامپیوتر نگذارم؟؟ همیشه از یه جایی هر چقدر کوچیک و کم هم که میخواد باشه شروع میشه.

رفتم پیش مدیر آموزشگاهی که در زمان دانش آموزی زبان میخوندم و ازشون خواهش کردم یک اتاق به من بدهند که در آموزشگاهشون کلاس کامپیوتر برگزار کنم.

تقریبا هیچ پولی نداشتم کاغذ کادو گرفتم و با منگنه و پونز زدم به دیوار و اون اتاق داغونی که بهم داده بودن رو یکم سر و سامون دادم و کامپیوتر خودم رو از خونه بردم اونجا.

 یک سری برگه چاپ کردم و چسبوندم به دیوار کلاس‌ها و تبلیغات کارم رو شروع کردم. وقتی یک نفر شاگرد اومد و ثبت نام کرد 70 هزار تومن بهم پول داد منم با اون پول بنر سفارش دادم و نصب کردم بیرون آموزشگاه شروع کردم با حدود 700 نفر دانش آموز جدید و قدیمی اون آموزشگاه تماس گرفتم و دعوتشون کردم به شرکت در کلاس کامپیوتر.

 کم کم تعداد شاگرد ها زیاد شد. با پولی که ازشون می گرفتم قطعات دست دوم کامپیوتر می خریدم و سرهم میکردم و به اون اتاق کامپیوتر اضافه می‌کردم. با یک نفرصحبت کردم که به عنوان مربی اونجا مشغول به کار شد.

 

اتفاق‌های خوبی داشت می‌افتاد. از سرمایه مالی صفر رسیده بودم به 7 عدد کامپیوتر و حدود یک میلیون تومان هم جمع کرده بودم. اونجا باید نصف درآمدم رو به مدیر اون آموزشگاه زبان پرداخت میکردم. به این فکر افتادم برای خودم به صورت مجزا یک آموزشگاه کامپیوتر تاسیس کنم.

جرقه بعدی، آموزشگاه کامپیوتر

همزمان با کلاس‌های دانشگاه در رشته مهندسی عمران – راه آهن در دانشگاه دولتی اصفهان کار میکردم.  

نزدیک خونه یک مغازه‌ای بود حدود 70 متر اون زمان اونجا خیلی خلوت بود و کسی مغازه اجاره نمی‌کرد برای همین اجاره‌اش خیلی مناسب بود. با پولی که جمع کرده بودم اون مغازه رو گرفتم.

 رفتم چندتا میز کامپیوتر خریدم به صورت قسطی. یک بنر زدم وسط مغازه و دو قسمتش کردم. یک قسمت دفتر و یک قسمت کلاس یک شاگردی داشتم حدود 60 سالش بود و بهشون کامپیوتر یاد می‌دادم یک روز بهم گفت نوه‌ام یک آموزشگاه زبان داره در یکی از شهر های اطراف و 25 نفر دانش آموز داره. اون زمان خیلی تعجب کردم و گفتم خوش به حالش 25 تاااااا دانش آموز ثابت چقدر خوبه. خداروشکر بعدا در زمینه آموزش حضوری رکورد جذب هرهفته 400 نفر دانش آموز رو زدم.

از برنامه نویسی در هند تا فروش نفت در ایران

یک خبری شنیدم اون زمان که درآمد هند از طریق برنامه نویسی چندین برابر درآمد فروش نفت ایرانه. تحقیق کردم که چرا این اتفاق افتاده متوجه شدم در هند از دانش آموزی، آموزش برنامه نویسی داده میشه. در صورتی که ما در ایران هیچ آموزشی در این زمینه نداشتیم. البته آموزش برنامه نویسی بود اما ویژه دانش آموز نبود.
تصمیم گرفتم به صورت رسمی و برای اولین بار در ایران (آموزش برنامه نویسی تحت وب ویژه دانش آموز) رو تولید کنم خداروشکر تولید شد و تاییدیه وزارت آموزش و پرورش رو گرفتم و شروع کردم به تبلیغات.یادمه که در بیش از 200 مدرسه سخنرانی کردم و طرح و آموزش رو برای دانش آموزان توضیح دادم و خداروشکر حدود 10هزار نفر دانش آموز از این طرح استفاده کردن و الان با خودشون پروژه دارن یا برای شرکت های معتبر کار میکنند و درآمد دارند.
یکی از سرمایه گذاری هایی که توسط پدرومادر روی من انجام شده بود، آموزش زبان انگلیسی بود. تقریبا از 5 سالگی در کلاس زبان شرکت میکردم.
تصمیم گرفتم آموزشگاه زبان داشته باشم و در حوزه زبان انگلیسی هم فعالیت کنم. برای این کار نیاز به مجوز داشتم و مکان داشتم. شرط اخذ مجوز حداقل 30 سال سن بود اما من فقط 19 سالم بود. شروع کردم به مذاکره با افرادی که مجوز آموزشگاه زبان داشتند اما فعالیت نمی کردند و بهشون پیشنهاد همکاری دادم که کار ازمن مجوز از اون ها، برای مکان هم با آموزشو پرورش وارد مذاکره شدم و مدارس رو زمانی که تعطیل بود اجاره می کردم اون سال6شعبه زبان راه اندازی کردم. یادمه در بیش از 500 کلاس و برای 1500 دانش آموز ابتدایی صحبت کردم و اهمیت زبان رو براشون توضیح دادم و ازشون شماره گرفتم و تماس گرفتم با پدرو مادرشون و متقاعدشون کردم که فرزندشون رو در کلاس زبان ثبت نام کنند.

سلام دوست عزیز امیدوارم حالت عالی باشه…

جالبه این داستان و برام پر از خاطره یک روزی تو 18 سالگی تصمیم گرفتم برم توی آموزشگاه ها و کامپیوتر یاد بدم(ICDL) اون موقع ها دیوار و شیپور نبود،روزنامه نیازمندی ها رو برداشتم و زنگ زدم به آموزشگاه هایی که تبلیغ کرده بودن جهت برگزاری کلاس کامپیوتربهشون می گفتم مربی نمیخواید؟

یادمه با بیش از 20 آموزشگاه تماس گرفتم ولی هیچ کدوم قبول نکردن

تا اینکه بعد از یک هفته یکی از آموزشگاه بهم زنگ زد و گفت بیا برای تدریس اولش فک کردم به توانایی های من پی برده و میخواد بهم اعتماد کنه اما…

تا رفتم آموزشگاه منشی بهم گفت یک کلاسی بوده 26 جلسه که 20 جلسه گذشته و خانومی که مربی کلاس بودن ، باردار شدن و نمی تونن ادامه بدن و کسی هم نیست که 6 جلسه رو تموم کنه، برای همین با شما تماس گرفتیم خلااااصه قرار شد چهارشنبه اون هفته برم سرکلاسشون چهارشنبه شد…